اميرساماميرسام، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

http://sami.niniweblog.com

مسافرتهاي سامي جون

سلام پسرم گلم   ما با هم سفراي زيادي رفتيم هنوز ۲ ماهت نشده بود عروسي دايي امين بود تو مرداد ماه وقتي خاله عاطي داشت مي رفت مشهد من و تو باباعلي با اونا رفتيم خيلي خوش گذشت . شما عقب ماشين تو ساك دستي خواب بودي وقتي جيش مي كردي يا گرسنه بودي  بيدار مي شدي ماماني پوشكتو عوض مي كرد بهت شير مي داد دوباره مي خوابيدي خيلي پسر خوب  و ارومي بودي. ما اونجا يك هفته مونديم بعد امديم مادر جون -پدرجون خيلي دلشون برات تنگ شده بود. سفر بعدي رفتيم تهران شما ۶ ماهه بودي با مادر جون طاهره ۲ روز تهران بوديم بعد رفتيم كيش خيلي خيلي خوش گذشت صبح كه مي شد برات سوپ درست مي كردم با مادرجون هم ما هم شما بحانه مي خورديم ساعت ۱۰ ...
11 بهمن 1389

خريد نانا

  عزيز مامان سلام سرماخوردگي امروز برت يك بارتا خريدم چون شما كاسكوي پدر جونو خيلي دوست داشتي بهش مي گفتي ديتو .من و بابا هم كلي پول داديم برات يك باراتا خريديم وقتي ظهر اوردمش خونه خيلي خوشحال شدي  اسمشو نانا گذاشتي خيلي دوستش داشتي هر چي به اون مي دادم بخوره تو هم مي خوردي. ولي وقتي نانا رو تحويل نمي گرفتي باهاش حرف نمي زدي جيغ مي زد تو هم مي ترسيدي مي دويدي كنار من قايم مي شدي. قربونت بره ماماني  سامي جونم .چند شب پيش ببابا بهت چند قاشق بستني داد شديدا مريض شدي ۲ هفته خشك كننده و شربت سرفه خوردي اصلا اشتها به غذا نداشتي  دواها رو به زور  با سرنگ مي كشيدم  بهت مي دادم اخه مجبور بودم ع...
11 بهمن 1389

واكسن هاي سامي

  سامي جونم زمانيكه مي خواستم ببرمت واكسناتو بزنم خيلي ناراحت بودم ولي چاره اي نبود براي سلامتيت لازم بود واكسن ۴ ماهگي  و ۱۸ ماهگيت خيلي اذيتت كرد . يادم نمي ره وقتي واكسن ۱۸ ماهگيتو زديم با اينكه خيلي درد داشتي به خانوميكه واكسنتو زد گفتي ممنون مي خواستم بخورمت عسلم خيلي مهربونو مودب بودي. خلاصه پات اينقدر درد مي كرد كه نمي تونستي راه بري - تب هم داشتي اون روز اصلا از بغلم  پايين نذاشتمت مرخصي گرفتم تا مواظبت باشم ولي روز بعد چون خيلي شيطون بودي طاقت نداشتي شيطوني نكني كم كم راه افتادي لنگ لنگان رفتي تو اطاقت. منم از دور مواظب بودم كه نيفتي . ظهر وقتي بابا علي آمد ديد داري راه مي ري خيلي خوشحال شد. بغلت...
3 بهمن 1389
1